چگونه شادی را به کودکان بیاموزیم
کودکان شاد، دانش آموزانی خوب و بزرگسالانی مسئولیت پذیر و مستقل خواهند شد. بسیاری از کودکان و حتی برخی از بزرگسالان براین باورند که شادمانی و سعادت، آن چیزهایی است که صرفاً برایشان اتفاق می افتد. به عبارت دیگر آنها احساس شادمانی را به گونه ای با اعمال شان (یعنی آنچه انجام می دهند) بی رابطه می دانند. در حالی که بر عکس، هر گاه ما نیازهای اساسی روانشناختی خود را با روشی مسئولانه برآورده کنیم، می توانیم احساس شادمانی را تجربه کنیم.
از دیدگاه تئوری انتخاب (روان شنا سی کنترل درونی) ، تمامی رفتارهای ما از درون برانگیخته شده است. همه ما با نیازهای فیزیکی و روان شناختی مشخصی به دنیا آمده ایم که باید تامین شوند. رفتار ما در هر لحظه بهترین کاری است که در همان لحظه می توانیم برای تامین نیازهای مان انجام دهیم. اگر چه بیشتر افراد نسبت به نیازهای خود برای بقا (غذا، خواب، گرما و …) آشنایی کامل دارند، ممکن است اطلاعی از وجود نیازهای روان شناختی نداشته باشند. نیازهایی که برای احساس شادمانی ما، باید برآورده شوند. چهار نیاز اساسی روان شناختی مشترک همه انسانها عبارتند از: عشق و احساس تعلق، قدرت و خود ارزشمندی، آزادی و تفریح.
شادی چگونه ایجاد می شود؟
اگر چه همه رفتارهای انسانها لزوماً موثر و مسئولانه نیستند، اما همه آنها برای تامین یک یا چند نیاز اساسی روان شناختی شان هستند. بنابراین گرچه بسیاری از ما شادمانی را محصول یا کالایی می دانیم که می توانیم به آن دست یابیم، مانند پول یا تعلقات مادی دیگر، اما شادمانی در واقع فرآیندی است که طی آن نیازهای اساسی و روان شناختی خود را با روش های متعادل ، متفاوت و مسئولانه تامین می کنیم.
نکته مهم و اساسی این است که ما بسیاری از اوقات روی فیزیولوژی و احساسات خود کنترل مستقیم نداریم . بلکه برای شاد تر بودن در زندگی، باید فکر و عمل کنیم، چرا که روی افکار خود و اعمالی که انجام می دهیم کنترل مستقیم داریم و از این طریق بر روی احساسات و فیزیولوژی مان نیز کنترل غیر مستقیم خواهیم داشت.
تئوری انتخاب به ما می آموزد زمانی که انسانها برای تامین نیازهای شان به رفتارهای مسئولانه تر و موثر تری دسترسی داشته باشند، عملاً رفتارهای کم اثر را رها خواهند کرد. بنابراین وقتی کودکان برای تامین نیازهای شان تلاش می کنند، نقش والدین و مربیان این است که به آنان کمک کنند تا رفتارهای موثرتر را گسترش دهند و انتخاب های مسئولانه تری داشته باشند. کودکانی که در پیش دبستانی یا سالهای اول دبستان هستند رفتارهای شان را انتخاب می کنند، اما چون اغلب رفتارهایی را بر می گزینند که ما از ایشان می خواهیم، این باور اشتباه در ذهن ما شکل می گیرد که در حال کنترل آنها هستیم. زمانی که کودکان غمگین هستند، معلمان و والدین آنها را به کارهای متفاوت تشویق می کنند (پیوستن به گروه ، بازی کردن یا …). کودکان نیز با کارهای موثرتر نیازهای روانشناختی بیشتری را تامین می کنند و تنش یا ناراحتی جای خود را به شادمانی می دهد.
کودکان فرصت چندانی برای ایجاد و توسعه الگوهای رفتاری کم اثر و غیر مفید ندارند. بنابراین اگر به خوبی آموزش داده شوند و از شرایطی خوب و حمایت کننده برخوردار باشند، به سرعت می آموزند که انتخاب های مسئولانه تری داشته باشند. حتی نونهالان نیز می توانند اساس “تئوری انتخاب” را فرا بگیرند. آنان می توانند درک کنند که شادی آنها مستقیما مرتبط با رفتارهایی است که انتخاب می کنند. کودکانی که به این دانش شگرف و نیرومند مجهز باشند، هرگز در برخورد با اشتباهات و ناکامی ها، دیگران را سرزنش نمی کنند. همچنین احتمال کمی دارد که منفعلانه، منتظر بهبود خود به خودی امور باشند! آنها می آموزند که کارهای موثر و رفتارهای مسئولانه ای را انتخاب کنند که به شادمانی شان می انجامد. بنابراین این نگرش که احساس را چیزی جدای از تفکر و عمل بدانیم، درست نیست.
برای اطلاعات بیشتر میتوانید نیازهای اساسی روانشناختی و آموزش آنها به کودکان شامل عشق و احساس تعلق، قدرت و خود ارزشمندی، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح را ببینید.