جو خانواده و فرهنگ حاکم بر آن نقش مهمی در توانمندی کودکان دارد. اگر بخواهیم یک تقسیم بندی کلی ارائه دهیم، فرهنگ خانواده ها در دو گروه کمبود و پذیرش تقسیم بندی کرد. در گروه اول تصور بر آن است که همه افراد کمبود هایی دارند و همواره باید در پی رفع نقایص خود باشند. در گروه دوم افراد با تمام نقاط مثبت منفی شان پذیرفته می شوند.
فرهنگ کمبود
کودک پروری و آموزش مهارتهای زندگی به کودکان، در فرهنگ “هرگز کافی نیست” یکی از مهمترین چالشهای آموزش و توانمندسازی کودکان در عصر حاضر است. تجربه های ما از ارزشمند بودن- از کافی بودن– در خانواده هایمان شکل می گیرد. مسلماً داستان در آنجا به پایان نمی رسد، اما آنچه در این دوران درباره خود و نحوه درگیر شدن با دنیا می آموزیم، باعث می شود که یا بخش مهمی از زندگی مان را صرف جنگ برای بازیابی احساس خود – ارزشمندی ( کافی بودن) کنیم یا با امید، شجاعت و تابآوری، سفر را پیش ببریم.
بی تردید، رفتار، افکار و عواطف ما هم منشا وراثتی دارند و هم از محیط بیرونی اثر گرفته اند. هرگز به سهم بندی دقیقی برای نقش وراثت و تربیت نخواهیم رسید. هر چند معمولا وقتی پای احساس عشق، تعلق و خودارزشمندی به میان می آید، اثر گذاری محیط پر رنگ تر می شود. ما از طریق آنچه می شنویم ، آنچه به ما گفته می شود و شاید از همه مهمتر، از راه مشاهده چگونگی درگیر شدن پدر و مادرمان با دنیا به تصورات خود از توانمندی هایمان شکل می دهیم.
فرهنگ پذیرش
ما به عنوان والدین و مربیان، احتمالاً کمتر از آنچه فکر می کنیم بر خلق و خو و شخصیت فرزندمان کنترل داریم و همچنین کمتر از آنچه می خواهیم، بر فرهنگ کمبود کنترل داریم، اما در دیگر زمینه ها فرصتهای خوبی برای کودک پروری در اختیارمان است: می توانیم به فرزندانمان در درک توانایی هایشان و استفاده و قدردانی از آنها کمک کنیم و تابآوری در رویارویی با پیام های بی رحم فرهنگ کمبود را به آنها یاد بدهیم.
در این راستا با تمام توان شجاعت ورزیدن در مرکز داستان خانواده قرار دارد. با تمام توان شجاعت ورزیدن، لحظه های بزرگ خوشی، ترس، اندوه، شرم، ناامیدی، عشق ، تعلق، سپاسگزاری، خلاقیت و شگفتی های روزانه ما را تعریف می کند.
برای مطالعه بیشتر آموزش مهارتهای زندگی به کودکان و برقراری ارتباط موثر با کودکان را ببینید.